داستان کودک درباره غدیر | یک روز شیرین
  • کد مطالب: ۳۳۷۸۳۰
  • /
  • ۲۱ خرداد‌ماه ۱۴۰۴ / ۱۴:۵۴

داستان کودک درباره غدیر | یک روز شیرین

طیبه ثابت
نویسنده طیبه ثابت
نزدیک اذان بود که مادر مرا صدا زد و بسته‌های شکلات را به دستم داد. گفت تا دیر نشده آن‌ها را به مسجد ببرم تا کام نمازگزاران روز عید شیرین شود.

این روزها هر طرف را که نگاه می‌کنید، شور و شادی در میان دوستداران اهل‌بیت(ع)* موج می‌زند.

خیابان‌های هر شهر و روستا در هرکجای ایران یا هر کشور مسلمان را که ببینید، به رسم روزهای جشن، با گردن‌بندی از ریسه‌های چراغانی زیباتر شده‌اند. همه در شادمانی این عید ارزشمند مذهبی، شیرینی و شربت پخش می‌کنند.

ماشین‌های گل‌آرایی‌شده، مردم خوش‌حال و در حال تبریک گفتن به یکدیگرند. واقعا دیدنی است.

ما هم مانند هر سال عید غدیر، محله‌مان را با کتیبه‌های عیدغدیری و پرچم‌های رنگی تزیین کرده بودیم. بابا دیشب به مامان می‌گفت: «هر کسی هر طور می‌تواند غدیری باشد، چه کم چه زیاد، خوب است! هر کس هر خدمتی می‌تواند به مردم بکند، توی عید غدیر قشنگ‌تر است.»

نزدیک اذان بود که مادر مرا صدا زد و بسته‌های شکلات را به دستم داد. گفت تا دیر نشده آن‌ها را به مسجد ببرم تا کام نمازگزاران روز عید شیرین شود. توی راه، دوستم را دیدم که با خوش‌حالی به کمکم آمد.

وقتی دیدم قاسم هم برای جشن توی مسجد یک عالمه کارت رنگی کوچک تهیه کرده است، خوش‌حالی‌ام بیشتر شد. یکی از آن کارت‌ها به من رسید. پشت هر کدام از این کارت‌های تبریک زیبا یک جمله‌ی باارزش از سخنان امام علی(ع) در نهج‌البلاغه بود.

پشت کارت من هم نوشته شده بود: 

«لا تتخذن عدو صدیقک صدیقا»؛‌ یعنی با دشمنِ دوستِ خود دوستی نکن.

از نشانه‌های دوستی این است که نباید دشمن دوستمان را مورد حمایت و محبت خود قرار دهیم. دشمن می‌خواهد دوست ما را از بین ببرد یا او را مورد آزار و اذیت خود قرار دهد.

ما هرگز راضی نیستیم برای دوستمان اتفاق ناگواری بیفتد. پس از دشمن او دوری می‌کنیم و دشمن دوستمان را دشمن خود می‌دانیم.

 

*دوستداران امامان معصوم(ع)

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.